سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درد دل های فکر!
 
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90/9/14 توسط مغشوش نگار | نظر

چقدر این 10 شب زود گذشت...چشم به هم بزاری شب 13 ام و تموم

دوست داشتم می تونستم صحنه عزاداری جمعیت رو تعریف کنم. جمله درخور براش پیدا نمی کنم. 

چراغها خاموش میشه...ردیف زنهای سیاهپوش ِ چادر رو صورت کشیده جلوت...به سینه میزنن و گریه می کنن

صدای "حسین" گفتن و سینه زدن مردها با شدت میخوره به سقف مسجد و پخش میشه....تنت میلرزه

همش با خودت فکر می کنی؛ این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟!؟

چطور میشه که هر سال همین مصیبت ها رو میشنوی و هر سال بلکه بیشتر از سال گذشته برای این حرفها و اتفاقات ِ هزار بار شنیده شده اشک می ریزی و به سر و سینه می زنی؟!

چه حسی باعث میشه تو بعضی از قسمت های ذکر مصیبت دوست داری خودتو پاره پاره کنی؟!

گریه برای حسین چی داره که آخر مجلس حس فرح و رضایت بهت دست میده؟!

 

ممنونم که امسال هم دعوتم کردید. 4 شب دیگه مونده و.........

احساس می کنم آدم شدم...مثل ماه رمضون. تا میام گند بشم یه محرمی، فاطمیه ای، رمضونی، چیزی میندازی تو دامنمون....

چه تنوعی....چه دینی...چه مکتبی....چه خدایی.

امشب دوباره برام یادآوری شد که گفتن اینکه شیعه شما هستم از اون غلطهای زیادیه........بله...ببخشید...باید بگم دوست دارم محبتون باشم و محبتون بمونم. کو تا من شیعه بشم!؟

امام حسین! دوست دارم دوستدارت بمونم و هر روز بیشتر از دیروز!

 

امام حسین! شب همه باب الحوائج ها هم گذشت و من فقط گریه کردم. فقط گریه و .............از خدا پنهون نیست..از تو هم پنهون نیست...از خودمم که پنهون نیست. فقط گریه کردم و کمی هم پوزخند!

میدونی که!!!

 

 


نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/9/9 توسط مغشوش نگار | نظر

خوشحالم از ماجرای امروز سفارت انگلیس و گلی که بچه ها کاشتن.

تاریخ دوباره تکرار شد....

13 آبان 1358 سفارت آمریکا

8 آذر 1390 سفارت انگلیس

 

دو سال پیش باید این کار میشد....اصلا نباید این سفارت باز میشد منتها ..........لعنت بر خاتمی

 


نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/9/8 توسط مغشوش نگار | نظر

شاپرک! بابای من گم شده...اونو ندیدی؟

کاش میشد می رفتی و تو قتلگاه می گردیدی.

 

شاپرک! نشین رو شونم...شونه هام درد می کنه

خبر از بابام بیار اگه رو نیزه پریدی

 

پروانه! یه بوسه من بهت میدم امانتی

بده به بابام اگه به چاک لبهاش رسیدی

 

@ یا رقیه سلام الله علیها

@ سه ساله دختر کی دیده.....................................یا زهرا

امشب صفا کردم. ان شاء الله که قبول باشه


نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90/9/7 توسط مغشوش نگار | نظر

 

 

دردم از یار است و درمان نیز هم    ///   دل فدای او شد و جان نیز هم

 

این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن   ///   یار ما این دارد و آن نیز هم

 

یاد باد آن کو به قصد خون ما   ///   عهد را بشکست و پیمان نیز هم

 

دوستان در پرده می‌گویم سخن   ///   گفته خواهد شد به دستان نیز هم

 

چون سر آمد دولت شب‌های وصل   ///   بگذرد ایام هجران نیز هم

 

هر دو عالم یک فروغ روی اوست   ///   گفتمت پیدا و پنهان نیز هم

 

اعتمادی نیست بر کار جهان   ///   بلکه بر گردون گردان نیز هم

 

عاشق از قاضی نترسد می بیار   ///   بلکه از یرغوی دیوان نیز هم

 

محتسب داند که حافظ عاشق است   ///   و آصف ملک سلیمان نیز هم

 

 

 

@برای تو بود. اینکه بد نیست...فکر می کنم امیدوار کنندس.

 


نوشته شده در تاریخ جمعه 90/9/4 توسط مغشوش نگار | نظر

فردا شب اول محرمه

دلم داره تاپ تاپ می کنه

ماه سینه زنی و گریه و عزاداری رسید.

سینه من! خوشحال باش که اگه لیاقت داشته باشیم همین روزا دوتایی میریم که برای حسین سینه بزنیم. 

چشم من! اشک شوق بریز که اگه گناهام اجازه بده دوباره دو تایی برای مصیبت حسین اشک غم می ریزیم.

دل من! آروم باش و ناسازگاری نکن. این محرم هم راه بیا. می دونی چی میگم.

 

سلام ماه حسین

من رو قبول کن.


<      1   2   3      >
درباره وبلاگ

مغشوش نگار
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است***ورنه لطف شیخ و واعظ گاه هست و گاه نیست! ////// مینویسم تا آروم بشم...بلکه! حرفایی که اکثرشو خودم میفهمم و خودم می خونم. البته بعضی از حرفها رو بدم نمیاد بقیه هم بخونن!
آخرین مطالب
لال
کمی حرف دل!
در عجبم!
تعریفتان از برنامه چیست؟!
انتخاب
الهه ناز
[عناوین آرشیوشده]
آرشیو
پیوند ها
MihanTheme