سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درد دل های فکر!
 
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90/12/28 توسط مغشوش نگار | نظر

90! می خوام باهات خداحافظی کنم. حرفی ندارم جز اینکه فقط بگم؛

داری تموم میشی...نفسهای آخره...بدرود!

سال بدی نبودی. راحت تر از 89 طی شدی و سخت تر از 88!

آدم هیچ وقت نمیتونه فکر کنه که چه اتفاقی براش میفته

و سالی که در پیش داره چه سالیه!

بعضی موقعا فکر می کنی سال خوبیه و از عدد سال مورد نظر خوشت میاد و 

منتظر اتفاقات خوبی ولی برعکس میشه و بعضی موقعا فکر می کنی خبری نیست و خیلی خبرا میشه!

همینه دیگه...دنیا و صاحب دنیا از تو اجازه نمیگیرن و نظر تورو نمی خوان و با فکر تو و حس تو کاری ندارن!

91! 2 روز زودتر سلام علیکم!

امیدوارم خوش بیای و خوش بری!

یه طورایی برام غریبی...هنوز شکل و قیافت تو ذهنم جا باز نکرده!

تقریبا مطمئنم فرقی با امسال که داره از پیشمون میره نداری...خیلی شانس بیارم مثل همین 90 هستی.

اما نشانه های خوبی برام اومده. یکیش همین دو بیتی معروف

سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت

بادت اندر شهریاری برقرار و بردوام


سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش

اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام

ولی راستش باورم نمیشه. فکر می کنم حالا حالاها باید بکشیم!

91! سال خوبی برامون باش. سال خوبی برای همه باش.

سال گشایش در کارها و پیروزی مظلوم ها بر ظالم ها.


اِن شاء الله!


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/12/25 توسط مغشوش نگار | نظر

خوشم اومد...الحق که احمدی نژاد خودمونی!

خیلی تمیز و حرفه ای و باز هم (با اینکه بعضیاشون لایقش نبودن) با محبت و مدارا قضیه رو حل کردی.

هم به سوالات جواب دادی

هم به سخره گرفتیشون به خاطر این سوالات و نیت اصلی سوال کنندگان!

هم زیر بار نسبتا ظلم و یا حداقل قدر نشناسی ای که ازت شده نرفتی و کم و بیش حرفات رو به آقایون زدی!

(که البته باز هم جا داشت حرفهای بیشتری بزنی و بیشتر از خودت دفاع کنی ولی کوتا اومدی. بر خلاف آقایون)

وقتی سوال های مسخره و اکثرا بدون فایده و باز اکثرا در اکثرا(!) مغرضانه پرسیده میشه باید هم اینطوری جواب داد. باید هم به شوخی زد.

البته ناگفته نمونه که به بعضی از سوال ها مثل همیشه با دقت و مدرک و صادقانه جواب دادی...همون کاری که آقایون طراح ازش بی نصیب بودن!

باز هم از مهربونی و آقاییت بود که جلسه امروز رو به این شیوه گذروندی

وگرنه اگه می خواستی قاطی بازی سفیهانه و مغرضانه آقایون بشی، باید خیلی از حرفهای نشنیده و ندانسته رو می گفتی

و عیش بعضی هارو تیش می کردی و جنجال های دوباره و و و و ................

تو این میون باز هم تو بیشتر از بعضی از مثلا نمایندگان ملت فکر ملت و حال و روز و اعصاب و روانشون و وضعیت مملکت و جو حاکم بودی.

باز هم وجدان و مسئولیت پذیری و دلسوزی خودت رو عشق است که این جلسه رو به این طرز گذروندی.

آقایون نماینده! این هم گذشت و دردی از شما و آقای رییس مجلس و خیلی های دیگه دوا نشد!

آقایون! رییس جمهور با حرفهاش(بخصوص حرفهای پایانیش) خجالت زدتون کرد.

من که به جای شما خجالت کشیدم. شما رو نمی دونم!

با زبان بی زبانی گفت به جای این خیمه شب بازیا کار کنید و مهربانی کنید و همدل باشید.

باز هم برای خیلی ها احمدی نژاد دوست داشتنی تر شد. حتی اگه انتقادی هم بهش داشته باشیم!

 

@ خیلی ها گویا فراموش کرده اند که ایشون رییس جمهور است و

پیش از آن یک آدم که مثل همه شماها حق حرف زدن دارد و حق مخالفت!

نکند از بس که کار کرده است و بی خوابی کشیده است،

با چیز دیگری و یا موجود دیگری اشتباهش گرفته اید که اینطور می تازونید؟!

 


نوشته شده در تاریخ جمعه 90/12/19 توسط مغشوش نگار | نظر

 

متوسلیان

 

یه زمانی بدون اینکه باهات حرف بزنم، بدون اینکه ازت چیزی بخوام دستمو گرفتی

اون موقع حتی فرصت "خواستن" هم نداشتم. الان وضعم بهتره گویا!

با همین اورکت جنگی بودی و من در حال سقوط و پرت شدن از یه بلندی...از یه پرتگاه.

با همون لبخند شیرین و نگاه گرم و مصمم و مهربونت دستمو گرفتی. کشیدیم بالا.

چقدر دوست داشتنی و مهربون بودی...چقدر دوستت دارم...چقدر دوستت دارم.

هیچ شناختی ازت ندارم و دوستت دارم. 

خجالت می کشم ازت که درخواستی داشته باشم....تو کجا و من کجا...حداقل آدم از خدا خجالت بکشه، باز میگه خداس...خدا یه چیز دیگس...

"خدا" س...هر چی باشه "ارحم الراحمین" ه...بندشم...بیخ ریششم!!

اما

اون کمک و دستگیری و اون قیافه مهربون به دهنم مزه کرد...حس آدم بودن و مورد توجه آدما بودن خیلی خوبه.

متوسلیان! من آدم نیستم ولی اون دو تا فرشته مهربون که آدم هستن...به خاطر اونا.

یه بار دیگه با همون اورکت جنگی بیا و بهم بشارت فتح و پیروزی رو بده....بیا.

ما که می دونیم پیش مولا و آقاتی و ذخیره برای روز موعود....سفارشمون رو بکن.

بگو این گدای پررو و بی عمل داره بهت میگه؛

 

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد*حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

 

متوسلیان! برامون دعا کن....

کاش یه بار دیگه آدم حسابم می کردی و دستمو می گرفتی و می کشیدیم بالا....آخ که چه لذت بخش بود!

فدای چهره همیشه خسته ات!

 


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/12/18 توسط مغشوش نگار | نظر

من و بارون

هر دو تامون

صدامون یه کم گرفته.........

نداره چشمات هوای اینکه بامن بمونه....یادم می مونه!

 

اومده بودم... بگم یه حرفی

که نتونستم.............

نمیدونستم فقط یه خوابی...

خواب قشنگی که دیده بودم شب سیاهی.....

****

همه مسخرم می کنن.....هیشکی درکم نمی کنه!

یه نگاهی.......فقط یه نگاه

***

خواب قشنگی که دیده بودم شب سیاهی......

دارم دلتنگ تر میشم....از دلتنگیه تو خواب بیشتر.........

" دست کسی که می رود از دست را بگیر"

 


نوشته شده در تاریخ شنبه 90/12/13 توسط مغشوش نگار | نظر

چه زوری داری میزنی برای یه برگه رأی!

 

به جان خودم امام هم داره یه جوری نگات می کنه!

داره میگه: بروووو....خودتی!!!

فکر کنم نگرانی و دغدغت به خاطر وضع موجود کشور (انگار حالا چه وضع اسفناکیه!) و نتیجه و سرانجام رأی مردمه(که "اگر همان باشد"*) که اینطوری با زور و نزار و خفیف داری برگه رو میندازی صندوق!

میگن گنجینه انقلابی....بودی....غارتت کردن!

 

*وی اظهارکرد: انشاء الله نتیجه‌ی انتخابات همانی که مردم می‌خواهند و رایی که مردم به صندوق می اندازند باشد و اگر همان باشد، انشاء الله مجلس خوبی خواهیم داشت.

 

 


   1   2   3      >
درباره وبلاگ

مغشوش نگار
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است***ورنه لطف شیخ و واعظ گاه هست و گاه نیست! ////// مینویسم تا آروم بشم...بلکه! حرفایی که اکثرشو خودم میفهمم و خودم می خونم. البته بعضی از حرفها رو بدم نمیاد بقیه هم بخونن!
آخرین مطالب
لال
کمی حرف دل!
در عجبم!
تعریفتان از برنامه چیست؟!
انتخاب
الهه ناز
[عناوین آرشیوشده]
آرشیو
پیوند ها
MihanTheme